

من روی چگونگی یاد گرفتن مطالعه کرده ام، چرا که همواره سعی دارم مهارتهای جدید بیاموزم و عاشق یاد گرفتن چیزهای جدید هستم. اما مدام به چند مشکل کلیدی برمیخورم:
خطر غرق شدگی!
هرچه بیشتر میآموزید، می بینید که چیزهای بیشتری برای یاد گرفتن وجود دارند. تازه کارها نمیدانند چقدر مطلب برای یادگیری وجود دارد اما هر چه بیشتر جستجو میکنید حفرههای جدیدی در دانشتان پیدا میکنید که بسیار وسیعند. بعد وقتی در حال جستجو در آن حفره ها هستید، حفره های حتی بزرگتری پیدا میکنید. این مسئله میتواند شما را در خطر گمراهی و غرق شدگی قرار دهد. بسیاری از افراد در آخر به خاطر این احساس تسلیم میشوند و یادگیری آن مهارت را کنار میگذارند.
شکست
شکست احساس بدی است. اگربخواهید شطرنج یاد بگیرید، در ابتدا یک عالمه میبازید. بعد بهتر میشوید و بارها میبازید. در واقع، هرقدر که ماهر شوید، امکان دارد چندین بار ببازید. این فقط در بازیها اتفاق نمیافتد، بلکه در یادگیری زبانها، مهارتهای فیزیکی، موضوعات آکادمیک ممکن است شکست های زیادی بخورید. راه هایی هست که بتوانید کاری کنید که به ندرت شکست بخورید، اما در این حالت، چیز زیادی هم یاد نمیگیرید.
احساس میکنید آب در هاون میکوبید
در یک دنیای خیالی، شما با سرعتی باور نکردنی چیزها را یاد میگرفتید و مهارت های جدید و دانش را مثل فیلم ماتریکس در مغزتان دانلود میکردید. متاسفانه در دنیای واقعی چنین کاری امکان ندارد. شما میخوانید و میخوانید، یا تمرین میکنید و تمرین میکنید اما بسیاری اوقات به زحمت در آن زمینه بهتر میشوید. انگار بقیه افراد با دوبرابر سرعت شما یاد میگیرند. گاهی به نظر میرسد شما هیچ چیز یاد نمیگیرید. این میتواند خیلی ناامید کننده باشد.
همیشه یک حس عدم اطمینان وجود دارد
آدمها بیشتر اوقات حس عدم اطمینان را دوست ندارند. ما از آن پرهیز میکنیم، از آن میترسیم و عصبانی و کلافه میشویم. اما وقتی میخواهید یک مهارت جدید یاد بگیرید، تقریبا همه جا به عدم اطمینان برمیخورید. شما مدام برخی چیزها را فراموش میکنید، چیزی نمیفهمید،یا وقتی فکر میکنید دارید چیزی را میفهمید، امتحانش میکنید و معلوم میشود که اصلا آن را نفهمیدهاید. این حس عدم اطمینان باعث میشود بسیاری از افراد تسلیم شوند و ادامه ندهند.
خب. پس همهی ما میخواهیم مهارتهایی را یاد بگیریم. زبان های جدید، مهارت های برنامه ریزی، مهارت های فیزیکی، تاریخ، ریاضی، نویسندگی، بازی ها و بسیار بیشتر. اما این چهار مشکل بر سر راه ما قرار میگیرند.
بیایید با آنها رو در رو شویم. قرار است چهار کلید را کشف کنیم که از پس این چهار مانع بربیاییم تا بتوانیم هر چیزی را که بخواهیم یاد بگیریم.
مترجم: مهسا ماجد
همۀ ما کارهای خیلی زیادی برای انجام دادن داریم: همۀ درخواستهای که دیگران به ما ایمیل میکنند، فهرستی بیپایان از اهداف و پروژههای خودمان و...؛ به همه جا سفر کنیم، انبوهی از مهارتهای تازه را فرا بگیریم، همۀ کتابها را بخوانیم و همۀ فیلمهای خوب را ببینیم و در عین حال، یک شریک زندگی، یک دوست و سرپرست یک خانوادۀ بینقص باشیم.
خب! امکان ندارد بتوانیم از پس همۀ اینها بر بیاییم. برای به انجام رساندن همۀ این وظابف و علاقمندیها در طول روز، زمان کافی نیز وجود ندارد و همچنین نمیتوانیم توجه خود را به تمامشان معطوف کنیم. حتی اگر یک برنامۀ کاملا منظم نیز برای خودمان داشتیم، باز هم امکان نداشت بتوانیم حتی نیمی از کارهایی را که میخواهیم انجام دهیم. همانطور که در هنگام گرسنگی و خوردن، اشتهای ما، از گنجایش معدهمان پیشی میگیرد، آرزوهای ما نیز بزرگتر از سطح تواناییهایمان هستند.
من میگویم: تسلیم شوید و همهاش را انجام ندهید! ساده سازی کنید و تلاش نکنید تا بینقص باشید و سعی نکنید بینقصترین نوع زندگی را فراتر از آنچه که در توانتان هست خلق کنید.
در عوض، از هر روز نهایت استفاده را ببرید. چطور؟ چند راهکار وجود دارد:
به کاری که میکنید توجه کنید!
زمانی که مشغول میل کردن غذای خوبی هستید، از آن لذت ببرید. اگر توجهتان حین غذا خوردن همزمان معطوف به تلفن همراهتان است و چیزی را میخوانید، آن غذا به هدر رفته است. اما اگر آن را مزه مزه کنید، یک وعدۀ فوقالعاده خواهد شد. اگر هر لقمه را مزه مزه کنید، هر کدام آنها با اهمیت خواهند بود.
هر روز را گزینش کنید!
بهترینها را در برنامۀ روزانهتان قرار دهید. نگذارید مسائل بیاهمیت و نامربوطی به آن برنامه راه یابد. مثلا اگر میخواهید مطلبی را در اینترنت مطالعه کنید، ریزبین باشید. روی هر لینکی که در حین مطالعه میبینید، کلیک نکنید. زمانیکه قرار است برنامههایتان را هم انتخاب کنید، مهمها را برگزینید نه آنهایی که کوچک و بیاهمیت هستند.
اگر قرار است به درخواست کسی جواب مثبت بدهید (حال آن درخواست هرچیزی میتواند باشد، از یک تماس تلفنی یا رفتن به یک مهمانی)، اطمینان حاصل کنید که این درخواست، ارزش وقتتان را دارد. اگر قرار باشد وقتتان را با معیارِ پول ارزیابی کنیم، آیا حاضرید برای پاسخ مثبت دادن به درخواستی مبلغ صد هزار تومان بپردازید؟ این مبلغ، هزینۀ زمانی است که خرج میکنید. آیا حاضرید بیست هزار تومان برای یک ساعت مطالعۀ مطالبی که برای شما از گروههای مختلف در تلگرام آمده یا ایمیل شدهاند پرداخت کنید؟ اگر پاسختان منفی است، احتمالا ارزشش را ندارد.
بیرحم باشید!
لازم است آن دسته از مطالب، افراد، دیدارها و هر آنچه که میخواهد و میخواهند زندگی شما را تحت سلطه و اشغال خود در بیاورند، پالایش کنید. چیزهایی که نمیتوان مدیریت کرد؛ آنهایی که از کنترل شما خارج هستند، به صورت ناخودآگاه وقت و زمان و توجه شما را خواهند بلعید. پس آنها را فیلتر کنید! به بیشتر درخواستها به راحتی "نه" بگویید. شما ملزم به چک کردن تمام ایمیلها و مسیجهای لیست بلندبالای کانالهای تلگرامتان نیستید؛ مجبور نیستید به همۀ میهمانیها و عروسیها و عزاها بروید. ملزم به خواندنِ کتابهایی که از نظر علمی، سودی ندارند نیستید.
بدانید کار شما پاسخ دادن به همه چیز نیست! صفحههای شبکههای اجتماعی را همیشه باز نگذارید. تلفن همراهتان را مدتی خاموش کنید و خودتان انتخاب کنید که میخواهید چه چیزهایی در زندگی شما جای بگیرد.
به آنچه که دارید، راضی باشید!
ما همیشه میخواهیم کارهای بیشتری انجام دهیم، آدم بزرگتری باشیم و چیزهای بیشتری را تجربه کنیم. اما در عوض میتوانیم یاد بگیریم که چه چیزی را که خودمان انتخاب میکنیم انجام دهیم. از این انتخاب خوشحال باشیم و بدانیم و که برای رها کردن باقی چیزها، دلیلی داشتهایم.
ما میتوانیم به جای اینکه مدام به دنبال مرغ همسایه که غاز میپنداریم، باشیم، قدردان چیزهایی باشیم که در حال حاضر پیش رویمان هستند.
با نقصها کنار بیاییم!
حتی اگر گزینش و فیلتر کنید، هیچ وقت نمیتوانید یک روز "بی نقص" یا یک زندگی "بی نقص" خلق کنید. شما هیچ وقت "بی نقص" نخواهید بود. ایدهآل ما در واقعیت وجود ندارد. در این زندگی در هم ریخته، واقعیت این است که آن چیزی که تجربه میکنیم هیچوقت با ایدهآل جور در نمیآید و همیشه کمی نقص خواهد داشت.
مایا میتوانیم این را قبول کنیم یا نمیتوانیم و همیشه ناراضی هستیم. پیشنهاد میشود که نقصها را بپذیریم و با آنچه که هستیم و در هم ریختگیای که به زندگی ما راه مییابد کنار بیاییم.
چند بخش ابتدایی این فهرست، ممکن است به شما این تصور را داده باشد که شما میتوانید با سادهسازی زندگی خود را در اختیار بگیرید. اما واقعیت این است که یک روزِ شما ممکن است طبق برنامه پیش نرود. این فقط روال عادی اوضاع است. اگر بخواهیمم همه چیز را تحت کنترل بگیریم، طاقتفرسا است اما اگر اتفاقات پیشبینی نشده را نیز تجربه کنیم، یاد میگیریم که قدر یک تجربه را همانطور که میآید و هست بدانیم، هر طور که باشد.
پر واضح است که بعضی از چیزهایی که در این لیست هستند، متناقض به نظر میرسند و اتفاقا متناقض هم هستند. این به این خاطر است که این ایدهها و سرفصلها تنها برای این منظور عنوان شدهاند که به ما یادآور شوند که حواسمان به آن چیزهایی که به آنها چنگ زدهایم باشد و تمرین کنیم که آنان را رها کنیم.
هر کدام از این ایدهها می تواند در زمانهای مختلفی تمرین شود و پس از مدتی خواهیم دید که ما به چه چیزهایی وابسته بودهایم. چیزهایی که حواس ما را پرت میکردند، تصوراتمان از بی نقص بودن، میل به بیشتر بودن، میل به "بله" گفتن به همه، امید به اینکه به انتهای فهرست برنامهها یا ایمیلهایمان خواهیم رسید، میل ما برای کنترل کردن، آسان بودن و انجام دادن همه چیز. هیچکدام از این چیزها برای زندگی، ضروری نیستند و میشود همه یا بخشی از آنها را رها کرد و زمانی که آنها را رها کنیم، میتوانیم حقیقتی را که برایمان آشکار میشود ببینیم.